بلند صلوات : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
کوزه ی سفالی را روی پا محکم کرد . .
و باز مداد را به دست گرفت . . آرام . . گل و بوته را روی تن خشک و بی روح سفال نقش میزد . . .
صدای سنتور . . .ترجیع بند سکوت نفس های آرامش شده بود . . .
اتاق کوچک اش . . . پر شده بود از کاغذ های نیم سوخته ای که
شکسته نستعلیق های مشکی عرفانی بر آن نقش خورده بود . . .
ادامه مطلب . . .